Co by mu tam miało stanąć? Matka ogląda wiadomości.

تا دیوونه شه عصبی شه داد بزنه. بگه بسه دیوونم کردی چی میخوای نیم وجبی . ﻣﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺩﯾﺪﻧﻢ .

Bloga tu nie ma i już się nie pojawi. Pozdrawiam wszystkich, którzy mnie czytali i którzy dopiero teraz tu weszli zdziwieni, że mnie nie ma - ale czasem tak życie się układa.

ღ ღدلم تنگه واسه عشقم. ای کاش میشد بمونی پیشمღ ღ. عزیزانم میخوام اولین مطلب وبلاگم دل نوشته ای باشه که به. قدیم میکنم که خیلی دلتنگشم. نامت را بر کتیبه ای از جنس عاطفه حک خواهم کرد تا گواهی بر معصومیت تو باشد. عکست را در گلدانی از جنس عشق خواهم گذاشت تا بر بام باغ ملکوت غنچه دهد. آخرین سخنت را بر برگی از لاله در کتابی از عطوفت خواهم گذاشت و شب هنگام یاد تو را به میهمانی خیال خواهم خواند. بی گمان با من سخن خواهد گفت که زندگی کوچکتر از مردمک چشم است.