عطر غم می ریخت بر دلهای خسته. منزلگه اندوه و درد و بدگمانی. با من غریبگی نکن با من که درگیر توام. چشماتو از من بر ندار من مات تصویر توام. چند سال پیش اگه یکی میومد پیشم و میگفت که من یکی رو دوست دارم و اون اصلا به من. دوس داشتن واقعی مال وقتیه که دو طرفه باشه.

هر روز بیشتر دارم لایه های ذهن خودم را کشف می کنم. اینکه چرا گرایشم روز به روز کمتر می شود به جایی که در آن کار می کنم و 9 سال است جزو هویتم شده است. از سویی مگر راه گریزی ست از 9 سال یکی شدن با مفهوم. از همان روزهای اول تا همه این 9 سال من هیچ گاه احساس نکردم که جزو جامعه کوچک . روزهای اول به خاطر نابلد بودم و خیلی زود همه چیز به 88 کشیده بود و میل شدید به انکار بودن و ماندن. سالهاست که با هم دست به گریبانیم . من هوس یک جا نش.

do analizy statystycznej ruchu, dopasowania wyglądu i treści strony do indywidualnych potrzeb użytkownika. Pozostawiając w ustawieniach przeglądarki włączoną obsługę plików cookies wyrażasz zgodę na ich użycie. Jeśli nie zgadzasz się na wykorzystanie plików cookies zmień ustawienia swojej przeglądarki.